فرشته زمستونی منفرشته زمستونی من، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

نفس مامان وباباش

ما برگشتیم

سلام عزیز دلم...ما دیروز صبح ساعت 6.30 صبح رسیدیم خونه.خب از سفرمون بگم ساعت 6.15 عصر از مهراباد پرواز داشتیم به سمت کیش.وقتی رسیدیم ترانسفر هتل به موقع اومد دنبالمون البته کلی واسه بقیه منتظر موندیم.رفتیم هتل اتاقمون رو گرفتیم و بعدش رفتیم اسکله تفریحی.اونجا رهام کوچولو رو دیدم ماشا.. خیلی نانازه.از فرداش کلی رفتیم بازار منو بابایی حسابی از خجالت خودمون دراومدیم و کلللی خرید کردیم .البته من به یاد شما هم بودم                                       &n...
28 فروردين 1392

یه حس خوب

عزیزم یه مطلبیو میخواستم برات بنویسم...اما چون خوردیم به زمان عید وسرم خیلی شلوغ بود فراموش کردم.روز قبل از عید من و بابایی رفتیم خرید برای ثمین جون وفاطیما وامیر مهدی کادو خریدیم منم کاغذ پوستی میخواستم بخرم با بابایی حرف میزدیمو راه میرفتیم نگاهم به جلو بود یه خانمی در یه ماشینو باز کرده بود و به ما نگاه میکرد یه طور خاصی...فکر کردم میخواد سوال بپرسه.اومد جلومون و یه کیسه نمکو به طرفم دراز کرد و گفت نذر حضرت فاطمست.دو دقیقه بعد که برگشتیم رفته بود.عزیزم حالی که به من اون لحظه دست داد غیر قابل توصیفه.وقتی زمینی شدی و بزرگ شدی میفهمی که چی میگم یه وقتایی که نشونه کافیه تا خدا رو تا ته ته ته قلبت حس کنی... ...
21 فروردين 1392

مسافرت

عسیس دلم سلام این هفته محل کار بابایی عوض شد و از کارگاه رفت شرکت و یه تغییر اساسی تو کارش پیش اومد.امیدوارم این تغییر به نفعمون باشه.فکرموون این بود که اواخر فروردین یه هفته بریم شیراز و اصفهان.اما از اونجایی که من خیلی درسام  سنگینه و نمیشد یه هفته قید کلاسامو بزنم تصمیم گرفتیم نریم و سفرمون رو موکول کنیم به تابستون و بریم ترکیه.که یهو من گفتم کیش...بعد از یه کم گشتن تو اینترنت و اژانسای هواپیمایی دیروز بلیط گرفتیم وجمعه میریم کیش و ان شا.. دوشنبه برمیگردیم هتلموون هتل جام جمه.امیدوارم بهموون خوش بگذره عزیزم بلاخره قبل از اومدن شما باید مسافرتامونو بریم دوست دارم ...
21 فروردين 1392

سفره هفت سینموون

                                                                سلام عسلم اینم از سفره هفت سینمون.البته الان یه تغییراتی بهش دادم وشعماشم سفید گذاشتم.دیزوز یه پیک نیک خانوادگی رفتیم.خیلللللی خوش گذشت.قبل از عید منو محمد رفتیم نمایشگاه بهاره.زاپاس ماشینمونو دزدیدن.دیروز صبح محمد اول رفت صنایع معادن بعد رفت زاپاس بگیره که پیدا ن...
7 فروردين 1392

خاطرات عیدمون

سلام عزیزم...من اومدم دوست دارم زود زود اپ کنم وبتو.خب ما اول فروردین رفتیم خونه عمو حمید محمد عمه مصی و عمه عزیزی محمد البته قبل از خونه عمه مصی رفتیم خونه پدری دایی مهرداد اینا اومده بودن دایی فرهادم اومد بالا و ما رو برای فردا ناهار بیرون دعوت کرد.دوم فروردین ما ظهر رفتیم جایی که قرار داشتیم و بعدش رفتیم خونه دایی فرهاد به صرف عید دیدنی بعدش رفتیم خونه مامانم که همه چی سر جاش بود.بعدش رفتیم خونه خاله شهرزاد محمد مریمو مامان محمدم زودتر اومده بودن.از اونجا مامان محمدو  باباشو بردیم خونه زن عموی مامانش .خرید کردیم برای مهمونی مامانش اخه من زله های مهمونیشو درست کردم.شب هم خونه مامانم خوابیدیم.من تا ساعت 1.30 زله درست میک...
6 فروردين 1392

اولین پست سال 92

سلام شتلات مامان عید شما مبارک ...میخواستم اخرین پست سال 92 رو برات بذارم اما خب از اون جایی که من یه خرده فقط یه کوچولو تنبل تشریف دارم کارام تموم نشده بود وتا لحظه اخر بدو بدو کردم .انقدر خسته شده بودم روز عید که نگو.عزیزم عیدی من وبابا یادت نره کلی دعای قشنگ قشنگ میخوایما.. مرسی عزیزم.سال تحویل امسال ظهر ساعت 31/2 بود.من و محمد بعد از سال تحویل ناهارمون رو خوردیم یه کوچولو استراحت کردیم وبعدش رفتیم خونه مادر جون.مادر جون اینا عادتشونو اولین غذای سال نو رو کنار هم میخورن و مادر جوون خورشت سبزی خوشمزشو درست میکنه همیشه .ما اولین مهمونشون بودیم بعد از ما عمه مریم اینا اومدن.منو بابایی هم تا اومدن عموامیر رفتیم یه سر خونه مامان من زدیم که در ...
2 فروردين 1392
1